English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1477 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the word is sanctioned by use U کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
neology U استعمال واژه یااصطلاح جدید
periphrasis U استعمال واژه ها وعبارات زائد
smoke U استعمال دود استعمال دخانیات
smokes U استعمال دود استعمال دخانیات
hatchling U جوجه سراز تخم دراورده
fledgeling U مرغ تازه پروبال دراورده جوجه
fledglings U جوجه تازه پر وبال دراورده نوچه
fledgling U جوجه تازه پر وبال دراورده نوچه
multiplicity U کثرت
intension U کثرت
exuberance U کثرت
extensiveness U کثرت زیادی
pluralism U کثرت گرایی
pluralistic U کثرت گرایانه
frequency U کثرت وقوع
intensity U قوت کثرت
frequencies U کثرت وقوع
frequentness U کثرت وقوع
usages U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
radiologists U متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
radiologist U متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
usage U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
disuse U عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
portmanteaux U واژه مرکب از دو واژه
portmanteau U واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus U واژه مرکب از دو واژه
wrought U تشکیل شده به شکل دراورده شده
joins U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
intersections U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
alternation U تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
conjunction U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
assertion U 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
conjunctions U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
unions U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
false U 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
union U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness U قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> U درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
employment U استعمال
applications U استعمال
expenditure U استعمال
use U استعمال
application U استعمال
uses U استعمال
employs U استعمال کردن
maltreatment U سوء استعمال
employed U استعمال کردن
nicotian U دود استعمال کن
employ U استعمال کردن
overuse U استعمال مفرط
telescopy U فن استعمال دوربین
law of use U قانون استعمال
applying U استعمال کردن
tutoyer U استعمال کردن
uses U استعمال مصرف
overkill U استعمال بیش از حد
apply U استعمال کردن
misusage U سوء استعمال
misapplication U سوء استعمال
smoking U استعمال دخانیات
use U استعمال مصرف
misapplication U استعمال بیجا
riflery U استعمال تفنگ
abusive U سوء استعمال
disuse U عدم استعمال
applies U استعمال کردن
bilingualism U استعمال دوزبان
value in use U ارزش استعمال
usages U نحوه استعمال
exercise U استعمال کردن
usages U عرف استعمال
usage U نحوه استعمال
usage U عرف استعمال
using U استعمال مصرف
abusing U سوء استعمال
abusing U بد استعمال کردن
abuses U سوء استعمال
abuses U بد استعمال کردن
abused U سوء استعمال
abused U بد استعمال کردن
abuse U سوء استعمال
abuse U بد استعمال کردن
bilinguality U استعمال دوزبان
user cost U هزینه استعمال
application U موارد استعمال
applications U موارد استعمال
exercises U استعمال کردن
exercised U استعمال کردن
unworn U استعمال نشده
ill use U بد استعمال کردن
ill usage U سوء استعمال
graphics U فن استعمال نمودار
use value U ارزش استعمال
employing U استعمال کردن
desuetude U عدم استعمال
cranage U استعمال جرثقیل
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
The habit of smoking. U عادت به استعمال دخانیات
vernacularism U استعمال زبان محلی
malapropism U سوء استعمال کلمات
law of disuse U قانون عدم استعمال
mitering U استعمال تاج اسقفی
mitring U استعمال تاج اسقفی
nicotian U استعمال کننده دخانیات
no smoking allowed U استعمال دخانیان ممنوع
outward application U استعمال برونی یا خارجی
dosage U مقدار استعمال دارو
catachresis U استعمال غلط کلمه
users U استعمال کننده کاربر
user U استعمال کننده کاربر
dosages U مقدار استعمال دارو
deverbative U بصورت مشتق استعمال شده
abjectival use of a noun U استعمال اسمی به طور صفت
holophrastic U استعمال کننده کلمه قصار
oxymoron U استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
telescopist U متخصص استعمال دوربینهای نجومی
oxymoron U استعمال کلمات مرکب متضاد
purism U افراط در استعمال صحیح الفاظ
instrumentation U تنظیم اهنگ استعمال الت
sesquipedalian U معتاد به استعمال لغات دراز
incompatible U غیر قابل استعمال با یکدیگر
symbolization U استعمال علائم ونشانهای رمزی
exjunction U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
EXOR U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
teetotalism U پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
to smoke oneself sick U از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
abstinence U ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
non abstainer U کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
junkies U استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
smoker U واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
smokers U واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
junkie U استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
wear and tear U از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
malapropism U استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
dump U موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
utilization U به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
abstemious U مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
teetotaller U طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
teetotallers U طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
teetotaler U طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
exclusive U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
neologisms U نو واژه
terming U واژه
termed U واژه
word U واژه
term U واژه
worded U واژه
mosul U واژه
neologism U نو واژه
joint U جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
zoomorphism U استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
purist U شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
purists U شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
abstainer U پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
nicotinism U مسمویت از نیکتین در نتیجه استعمال زیاد تنباکو
synonyms U واژه هم معنی
punctuation for reference U زیر واژه
synonyms U واژه مترادف
keyword U واژه کلیدی
synonym U واژه هم معنی
philologist U واژه شناس
synonym U واژه مترادف
lexicology U واژه شناسی
lexicon [dictionary] U واژه نامه
word book U واژه نامه
wordbook U واژه نامه
intercalation U واژه افزایی
coinage U ابداع واژه
loanword U واژه عاریه
neolalia U واژه تراشی
dissylable U واژه دوهجائی
glossary U واژه نامه
worded U واژه سخن
paronym U واژه هم ریشه
word U واژه سخن
loanword U واژه بیگانه
score out that word U ان واژه را خط بزنید
the root of a word U ریشه واژه
glossaries U واژه نامه
word blindness U واژه کوری
pejorative U واژه تحقیری
word-blindness U واژه کوری
buzz words U رمز واژه
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1A hero can affect on the people.
1affixation
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1popsicle
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com